ابزار وبلاگ

باز من ماندم و خلوتی سرد...

ღ♥کلبه ی بارونی♥ღ

باز من ماندم و خلوتی سرد

خاطراتی ز بگذشته ای دور

یاد عشقی که با حسرت و درد

رفت و خاموش شد در دل گور 

روی ویرانه های امیدم

دست افسونگری شمعی افروخت

مرده ای چشم پر آتشش را

از دل گور بر چشم من دوخت

 ناله کردم که ای وای ، این اوست

در دلم از نگاهش ، هراسی

خنده ای بر لبانش گذر کرد

کای هوسران ، مرا می شناسی

قلبم از فرط اندوه لرزید

وای بر من ، که دیوانه بودم

وای بر من ، که من کشتم او را

وه که با او چه بیگانه بودم

او به من دل سپرد و به جز رنج

کی شد از عشق من حاصل او

با غروری که چشم مرا بست

پا نهادم به روی دل او

 

 

من به او رنج و اندوه دادم

من به خاک سیاهش نشاندم

وای بر من ، خدایا ، خدایا

من به آغوش گورش کشاندم

در سکوت لبم ناله پیچید

شعله ی شمع مستانه لرزید

چشم من از دل تیرگی ها

قطره اشکی در آن چشم ها دید

 

همچو طفلی پشیمان دویدم

تا که در پایش افتم به خواری

تا بگویم که دیوانه بودم

می توانی به من رحمت آری 

دامنم شمع را سرنگون کرد

چشم ها در سیاهی فرو رفت

ناله کردم مرو ، صبر کن ، صبر

لیکن او رفت ، بی گفتگو رفت

وای برمن ، که دیوانه بودم

من به خاک سیاهش نشاندم

وای بر من ، که من کشتم او را

من به آغوش گورش کشاندم



نظرات شما عزیزان:

هاشم نگران
ساعت18:04---16 فروردين 1391
وبلاگ خوبي داري
negaran72.LoxBlog.Com
از وبلاگ من هم ديدن كن ببين چي ميبيني


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:,ساعت17:45توسط Amir-Merila | |